چشم هات

مسئولین

برای این قانونِ

حمل سلاح آزاد

باید فکری بردارند

دسته های مو

در لشکر سیاه پوشت

 

سیاهی لشکر نمی خواهی؟

ریحانه

مادر که باشی

حتی یک لحظه هم از فرزندت 

جدا نمی شوی

از گاهواره تا قتلگاه

گودال

رفت و آمد ها

اینجا زیاد شده

و من نگرانم....

ماه گرفتگی

به جای صورت

جان ِ علی را

بگیر

دنیای وارونه

این روزها

دنیای علی 

ه ن و ر ا و شده

روی زهرا تیره 

و

موی او سپید...

 

سر

چند روز است

منتظرت بودم

کمی گلایه داشتم بابا

از اینکه چرا پیش دخرت نمی آیی

اما امشب حرفم را پس میگیرم

آخر نمی دانستم پا نداری بابا

دخرت را ببخش

اسیر

زندگی بی حسین

یعنی اسارت

این پیام زینب است

خرابه ی شام

 

شب که می شود

ماه

می آید

از خجالت

چه کسی گفته آب به خیمه ها نرسید؟

عباس

قبل اینکه پیکرش به خیمه ها برسد

آب شده بود

آب...

مادر در گودال

دامن من اینجاست

مادر

چرا روی خاک صورت می کشی

پسرم؟

زیارت امین الله

من امیر المومنین میبینم

اما

علی ابن موسی الرضا می خوانم

تو هم

گناهکار میبینی مرا

اما

نوکر

بخوان!

اربا اربا

عرش

روی

دشت

پاشیده شده...

دل ال سی دی شکسته

_گوشیت ضربه هم خورده؟

از جایی افتاده؟

_گوشی من بیشتر ضربه روحی خورده تا فیزیکی

از چشم یکی افتاده

اردیبهشتی

از این دنیای تیره

با تیر 

میرویم 

شک نکن

تلفات

چشم انداز تو

بدترین

دست انداز خیابان هاست

ترس

از اینکه تو بخواهی بیایی و

من بگویم

نه

همین دوران غیبت خوب است

من جمله های خوشگل مینویسم برای دوری از تو

ببین چقدر پست هایم لایک میخورند

و میخواهم ادم خوبه ی دانشکده و کوچه و محله باقی بمانم

همین خوب است

تو میخواهی بیایی چه کار؟


پ ن

میترسم

از اینکه همین *میترسم گفتن ها* هم

الکی باشد

اللَّهُمَّ إِنِّي أَعُوذُ بِكَ مِنْ نَفْسٍ لا تَشْبَعُ وَ مِنْ قَلْبٍ لا يَخْشَعُ وَ مِنْ عِلْمٍ لا يَنْفَعُ

ادامه نوشته

یا حبیب الباکین

بو کن



بوی ِ  در  ِ سوخته می آید

قبض و بسط

صبح بقا


عصر فنا

باز دلتنگ زنگ مدرسه ام

وقل رب ادخلني مدخل صدق...



پ ن

امروز اولین سوگندنامه عمرم را خوردم!

روزی تو خواهی آمد


خوشا بحال آن تکه ای  از آسمان که امشب شاهد مناجات های شماست

شاید بشود یک نظریه ی جدید درباره ی گردش زمین ثابت کرد

حسادت تکه های آسمان به هم...

 

ادامه نوشته

یا ابانا

چند روز میشود

فکرم درگیر این است

وقتی میخواهم صدایت کنم

فعلم را جمع ببندم

یا...

با خیالم تورا زیباتر میبافم

رشته ی سخن از دست ِ کلاف درامد

بس که درون ذهنش این زن سخنرانی کرد

با هر میل رد کردن

فکر تو هم از لا به لای فکرش عبور میکرد و محکم میشد

حالا حاصل ِ آن

کلاهی شده

هربار که میپوشد

به چیزی جز تو

نمیتواند فکر کند...

حرم

نماز خواندن کنار حوض صحن جمهوری  آدابش فرق دارد

مثلا

موقع تکبیر باید دستهایت را آرام بلند کنی

تا کبوتر کناری ات نپرد!

یا اگر قطره های آب وضوی زائر ها وسط نماز به شدت به صورتت برخورد کرد

باید لبخند بزنی!

یا..

اصلا خودت یکبار امتحان کن بقیه اش را هم میفهمی

باید حس کنی

اینطوری نمیشود!

ادامه نوشته

فرصت

به بهانه ی سرما

لا اقل

طعم حجاب را بچش

یا...

میگویی فریاد حسین را شنیدند

و به کربلا نرفتند و یاری نکردند

تو خودت!

بله خودِ خودِ تو!

میشنوی صدای هل من ناصر امامت را؟

می روی به کربلا؟

یاری میکنی؟

یا...

می دانی؟

می دانی بهشت چیست؟

بهشت یعنی

هفت ِ شب

وسط صحرای شلمچه

با رفقای عزیزت باشی

و حاج حسن باخرد هم

روایتگری کند

نه نه

ببخشید

روضه بخواند...


شهید یعنی


بجای ستاره های روی دوش

ستاره های آسمان را نشانه گرفتن

دلخوش

حاج حسن میگفت

توی این15سال روایتگری

نادر بوده کاروانی که 2باربیاید شلمچه

روز اول و روز آخر

دلخوشیم به همین

دلخوش

مگر نه؟

حاج حسن گفت

کاروان دخترهای همین دانشگاه فردوسی که چندروز پیش رفتند

یکیشان نامه نوشته

طلاییه که داشتی برایمان زیارت عاشورا میخواندی

دیدم

شهیدان دور ما نشسته بودند و با ما زیارت میخواندند

................