قتل الحسین بکربلا عطشانا

قطره ای آب ندادند به تو

ما هم قطره قطره آب ها را

میریزیم بیرون

بیخودی اسمش را گذاشتند

اشک


این صبر که دارد خدا شرمندگی دارد



پرده ی ستاریت را باز هم انداختی


تا  شاید برگردم

اما من از صبر تو

حتی *کمی هم* شرمنده نشدم

باز دوباره...


پ ن

اگر دلیلش این باشد چه خاکی بر سرم کنم

  إِنَّمَا نُمْلِي لَهُمْ لِيَزْدَادُواْ إِثْمًا وَلَهْمُ عَذَابٌ مُّهِينٌ

موذن گر ببیند قامتت را...

بیا که

بیت الله الحرام

را

بیت الله الحلال کنی


و تصدق علینا


اگر فقط یک آیه برایم بخوانی

نیاز به هیچ آیت اللهی ندارم

طول  و عرض


در  تمام طول زندگیم

حواسم به تو نبود

اما تو همیشه

در عرض من میامدی!

امیدی هست...


گوش نمیخواهد

انگشت هم نه

با چشم هایت به کف چشمه خیره شو

دیدی

هنوز نبض دنیا میزند

هذا یوم الجمعه

مادرم ناراحت است

ازینکه جمعه گذشت و نیامدی

اما من خوشحالم

یک جمعه ی دیگر به ظهور نزدیک تر شدیم

امر به معروف

تا میخواهیم صحبت کنیم

شیطان با ما صمیمی صحبت میکند

ولش کن

گوش نمیده...



پ ن



امام خامنه اي:
بعضي گفته اند در امر به معروف و نهي از منکر بايد احتمال تاثير وجود داشته باشد، من ميگويم احتمال تاثير همه جا قطعي است

8سال عشق بازی

خدا میخواست

معشوقه هایش را ببرد پیش خودش

صدام هم بهانه اش را جور کرد!

خلق میکنی تا ببخشی


یا خالق العبرات

      

                    یا راحم العبرات


پ ن

حدیث قدسی: " اگر شما گناه نمی‌کردید خداوند قومی را خلق می‌کرد که گناه کنند ، آن‌گاه توبه کنند تا خداوند آن‌ها را بیامرزد "

طلوع

خورشید گرفتگی وقتی پدید آمد که

 ملعون روی سینه ات

نشست


اهل حرم دیدند آسمان تیره و تار شد...

طلوع

کربلا ثابت کرد

خورشید هر روز صبح از مشرق طلوع نمیکند

دلتنگی


به یاد شبهای ماه رمضان...

هر شب عرفه بود

هرشب میگفتیم

الهم رب شهر رمضان

من اومدم

من اومدم...

واغفرلی تلک الذنوب العظام

حالا باید چند ماه صبر کنیم تا عرفه بیایید و عاشورا و اربعین و...

یا بهتر بگویم

باید برای گدایی دنبال بهانه هایت باشیم که دیر به دیر می آیند

سیدی و مولای

دلم گرفته است و صادقانه مینویسم

دلتنگ ساعت 11هر شب رمضان هستم



عصر عاشورا

طلوع شد




پ ن

السلام على الراس المرفوع

ادامه نوشته

در انتظار اولین باران پاییز

صد قدم پای پیاده زیر نور ماه،نه

یک قدم زیر تو باران...که همه عاشق آن


*بیت از غزل های نویسنده ست

مادر



من میگویم

یکی از درهای بهشت

در ِ سوخته است

شما چطور؟


+

نظر امام خامنه ای در مورد مذاکره با آمریکا

نمیشود تا انتها نوشت

از تو که میخواهم بنویسم

حس میکنم

کلیدهای زیر دستم

دارند داغ میشوند

هنوز  گرمای آتش زیر خاکستر آن در سوخته

حس میشود


یا اله العاصین

کنار اجاق نشسته ام و منتظرم تا چای دم بکشد

آتش شعله میکشد

مشتی خس و خاشاک به دستم میگیرم

میخواهم پرت کنم توی آتش

با خودم فکر میکنم

برای من سود یا زیانی دارد انداختن یا نینداختن آنها؟

نه فرقی به حالم نمیکند...

نمی اندازم

باز فکر میکنم

ازین صبح پاییزی کنار اجاق

میرم تا شبهای پر از نور رمضان

دقیقا وسط مناجات

که مهدی آقا دارد میخواند...

خدایا  از سوزوندن ما چی نصیبت میشه

اصلا ما خسی هم نیستیم که تو بخوای...

هذا یوم الجمعه


همین چند روز بعد

از ما هم امتحان میگیرند

اگر مشتاق نمره ی بیستی

و حسرت بیست نگرفته را میخوری!


پ ن

برای خودم

زمانی که میگویم

یا لیتنی کنت معهم فافوز فوزاعظیما

ادامه نوشته

سفیدی و سیاهی

نور

یا ظلمت؟

باز

در دوراهی چشمت

گم شدم...

یاعلی مدد

چاه های کوفه

هم

زیاد

یوسف به خود دیده اند

حاجی(نما!)

تو بر روی نیزه

قرآن میخواندی

حاجیان هم

(لبیکش!) را میگفتند

تعطیل

روی شیشه نوشته بود:

وقت نماز تعطیل است

نگاهی به دلم کردم

دیدم وقتی نماز می خوانم

تعطیل است

حوالی سینه

شانه هایم که  تکان میخورد

میان روضه ات

آثار زلزله ایست که در قلبم رخ داده

گسلی باز شد

باز بیشتر خرابت شدم

حسین جان

چند خط روضه...

میگویی

شهید گمنام

و روضه حضرت زهرا

مکشوف میشود

شهید گمنام

خیابان میشود

وبلاگ من

سیم های برق

خطوط دفتر

و هر گنجشک

واژه ای

برای خوش آمد گویی به تو

ای شهید

شهید گمنام

نکند تکه چوب درون اجاق کور باشم

که بهار بیاید و من...

شهدای گمنام بگویند

ما آمدیم

تو خودت وصل نشدی


شهید گمنام

من یک خط مینویسم

تو امتدادش را خودت بگو

اصلا نه

نه

من یک حرف مینویسم

بقیه اش با تو

من میگویم

شهید گمانم

شهید گمنام

آرام گرفتید

در همان قرار ابدی

در دل خاک

اما

دل من

هنوز آرام و قرار ندارد

+

گزارش تصویری تشییع و تدفین

شهید گمنام

من دنبال سپید بخت بودن

نیستم


با جادوی چشمت

                     بختم را سیاه کن