دسته های مو

در لشکر سیاه پوشت

 

سیاهی لشکر نمی خواهی؟

ریحانه

مادر که باشی

حتی یک لحظه هم از فرزندت 

جدا نمی شوی

از گاهواره تا قتلگاه

ماه گرفتگی

به جای صورت

جان ِ علی را

بگیر

یا حبیب الباکین

بو کن



بوی ِ  در  ِ سوخته می آید

روزی تو خواهی آمد


خوشا بحال آن تکه ای  از آسمان که امشب شاهد مناجات های شماست

شاید بشود یک نظریه ی جدید درباره ی گردش زمین ثابت کرد

حسادت تکه های آسمان به هم...

 

ادامه نوشته

یا ابانا

چند روز میشود

فکرم درگیر این است

وقتی میخواهم صدایت کنم

فعلم را جمع ببندم

یا...

روضه ی ظهر

تب ِ عشق ِ تو

خورشید  را

 گرم تر کرد


پنج درصد هوای مارا داشته باش


ما را که تعلیق کردی


پس لا اقل

کمی تحریم محبتت  را کاهش بده


شاهد تویی مشاهده را یادمان بده



ما هم شهید میشویم آخر



                              اگر این شهد ِ دنیا بگذارد!

هفته وحدت

این یک سال که

با شیطان وحدت وجود داشتی!

بیا و محض خدا

یک هفته این وحدت را

از بین ببر!

شعف

هیچ جایزه ای اینقدر خوشحال نمیکند

نویسنده ای را

جز اینکه

یک مداح نظر بگذارد

و بگوید

با نوشته ات

صفایی کردیم کنار بقیع...

هم خودم و هم کاروان

و آنگاه

تا قیامت مدادمغزی باید بنویسد

الحمدلله

ادامه نوشته

التماس

دیشب

وقتی چشمم به گنبد افتاد

گفتم

آقا

میشود

اربعین

با همین پاهای خسته؟

میشود...

ادامه نوشته

یا ابتاه رُدّنا الی حرم جدنا...

بچه که بودم

سر ِ کلاس ِ علوم

هیچ وقت باورم نمی شد که یک روزی خورشید

میپاشد از هم

تا اینکه

بزرگ شدم و

روضه ی حضرت علی اکبر

را شنیدم



پ ن

فَقَطَعوا هو بِالسُیُوف، عِرباً عِربا

47ثانیه بشنوید...

الهم الرزقنا حرم

خوش باشی

آقا

با زائرات

ادامه نوشته

دوست دارم که شبی در حرمت گریه کنم

از یلدا

من فقط این را میفهمم


خوش بحال کسانی که امشب

در حرمت

یک دقیقه بیشتر

میهمانت هستند

توافقنامه با خدا

تا سانتریفیوژهای

گناه

میچرخد

همچنان تحریم ِ

امام

پیش رو

ظرفیت ادبیات

این واژه ها و کلمات

نمیتواند تو را شرح دهد

جزء جزء ِ بدن تو

تفسیر دارد


* بنی...

قتلوکَ

ذبحوکَ

و من الماء منعوکَ

غذای نذریِ کاروان پیاده حرم

همه جا رسم دارند

طَبَق ِ غذا

برای مسافران تازه از راه رسیده میبرند

اما

نمیدانم چرا

برای رقیه

طبقی دیگر بردند

ادامه نوشته

میرود دل به همانجا که تعلق دارد

دلت که هوایی شد

پاها

دیگر معنای مسافت طولانی زمینی را نمیفهمند

بدنت سرما و گرما نمیفهمد

گوش هایت کر ِ کر میشوند

و فقط

این را میفهمند

*اربعین...صحن و سرای کربلا میبینمت

ادامه نوشته

قدمی به سوی خیمه....قدمی به پشت خیمه

فرق تو با هاجر

در این بود

تو با شهید شش ماهه در دست

صفا و مروه را بین خیمه و سپاه دشمن انجام دادی



ادامه نوشته

میشود عبادت نکنی عمه؟

نگاه به چهره ی پیغمبر عبادت

و امام هم...

اما من دوست ندارم

زینب عصر عاشورا

عبادت کند

ادامه نوشته

در چوبی و خیمه آتش میگیرند...

اما

باز خدارا شکر

که در خرابه بودی

لااقل خیالمان جمع است

کاه گل آتش نمیگیرد

ادامه نوشته

کاش

کاش همان روز اول که پا گذاشتی به کربلا

مثل پدرت علی

انگشترت را به ساربان میدادی

کاش..



*روضه امروز حاج منصور

ادامه نوشته

حتی انگشت


کسی که پرواز را میفهمد

دنبال سبک کردن خویش است

حتی اگر شده

سَر

ادامه نوشته

سیاه نپوشیده ام هنوز،اما...


پیراهن سیاه را آماده کرده ام

اما

حسین جان

چند ماهی میگذرد که

روسیاهم

و منتظر محرم تو

تا سپیدم کنی

غدیر خون


سر و دست میشکستند برای بیعت با علی

بیچاره ها دروغ هم نگفتند

عاشورا

هم دست...

هم سر...

.......

قتل الحسین بکربلا عطشانا

قطره ای آب ندادند به تو

ما هم قطره قطره آب ها را

میریزیم بیرون

بیخودی اسمش را گذاشتند

اشک


این صبر که دارد خدا شرمندگی دارد



پرده ی ستاریت را باز هم انداختی


تا  شاید برگردم

اما من از صبر تو

حتی *کمی هم* شرمنده نشدم

باز دوباره...


پ ن

اگر دلیلش این باشد چه خاکی بر سرم کنم

  إِنَّمَا نُمْلِي لَهُمْ لِيَزْدَادُواْ إِثْمًا وَلَهْمُ عَذَابٌ مُّهِينٌ

و تصدق علینا


اگر فقط یک آیه برایم بخوانی

نیاز به هیچ آیت اللهی ندارم

امیدی هست...


گوش نمیخواهد

انگشت هم نه

با چشم هایت به کف چشمه خیره شو

دیدی

هنوز نبض دنیا میزند